۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه

من پر از کاشانم...



من پر از احساسم
و پر از کاشانم
و درون دل من
دختری کوچک
تاب بازی می کند
درون کوها
و درون دشت ها
در نا کجا آبادی
در افق
لای تبریزی ها

رفتیم کاشان اینقققققققققققدددددددددددددددههههههههه کیف داد
چقده شبیه سهراب سپهری بود
منم اگه اونجا به دنیا می اومدم تا حالا سهرابی ،محتشمی چیزی شده بودم
یه نصفه روز خوب تاثیر گزارده ها(مثل نماز گزار دیکتشم خیلی درسته!)
حالا یه ذره وزنش اشکال داره چند بار دیگه که برم کاشان اونم درست می شه
اینقده آدماش مهربون بودند ازشون هر چی می پرسیدی اولش یه جمله می گفتند مثل "اگه خوب گوش کنی یه راه خوب نشونت می دم" یا " گوش بده تا بگم" که توجه رو کامل جلب کنند بعد با اون لهجه ی قشنگ کلی با حوصله توضیح می دادند
اینقده خوشگل بود رقتیم یه پارکه که وقتی تو زمین بازیش تاب بازی می کردی کلی کوه و دشت و دمن می دیدی
افقشم تا دوردستا پیدا بود اینگاری آدم یه جایی بین زمین و آسمون می تونست پرواز کنه کلی کوه خشگل داشت کلی خونه با حال داشت از این خونه گلی ها گنبد دار حیاط بزرگ وسط با یه حوز گنده حد اکثر 2 طبقه اطاق اطاق دور حیاط زیر زمین با پله های بلند بلنداندرونی بیرونی تصور کن حوض پر ماهی بچه های بدو بدو دور حوض بگردند تو کوچه که راه میری پر درخت و سبزه و کوه های خشگل تمیز اون دوردورا
همه همه ی اینا وسط کویر
هواشم معرکه بود
کلی آهنگ قشنگ قشنگ قدیمیم گوش کردیم بعضیاش واقعا اشک آدمو در می آوردند اینقده که ناله می کردند!
خلاصه کلی حال داد خیلی وقتم بود با خانواده با ماشین از خودمون نرفته بودیم بیرون
دست خالم اینا درد نکنه خیلی خیلی خوش گذشت
بعضی چیزارم که نمی شه با همه قسمت کرد از اون قسمتاش گذشتم
ولی خوب تو شهرای ایران تا اینجا کاشان و شیراز اولند واقعا قشنگند مردمشونم عالیند


راستی فکر کنم از این بلاگ نویسیه خوشم اومده
باید یواش یواش به یک عدد بلاگ درست حسابی نقل مکان کنم البته من تنبل تر از این حرفام ولی خوب یه جایی که آدم راحت فارسی بنویسه و محدویتهای این پروفایلرو نداشته باشه بهتره

اهل کاشانم
روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم،خرده هوشی،سر سوزن ذوقی
مادری دارم بهتر از برگ درخت
دوستانی بهتر از آب روان
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بوها،پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه
.
.
.
پدرم وقتی مرد ،آسمان آبی بود
مادرم بی خبر از خواب پرید،خواهرم زیبا شد
پدرم وقتی مرد،پاسبان ها همه شاعر بودند
.
.
. قاطری دیدم بارش انشا
اشتری دیدم بارش سبدخالی پندو امثال
.
من قطاری دیدم که سیاست می برد(و چه خالی می رفت)
.
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
.
.
.
زندگی شستن یک بشقابست
.

.
.
.
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه ی یک زنجره نیست
.
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
.
مرگ با خوشه ی انگور می آید به دهان
مرگ در حنجره ی سخ-گلو می خواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است مرگ گاهی ریحان می چیند
مرگ گاهی ودکا می نوشد
گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد
و همه می دانیم
ریه های لذت، پر اکسیژن مرگ است

.
.

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که درون افسون گل سرخ شناور باشیم.
.
که میان گل نیلوفرو قرن
پی آواز حقیقت برویم
(صدای پای آب:سهراب سپهری)

خیلیا با فروغ حال می کنند ولی من اصلا نمی فهممش
نه اصلا اصلا ولی خوب سهراب خیلی باهاله خیلی باهاش حال می کنم تازگی ها می بینم حافظم بهتر می درکم ولی خوب اون از زمان ما خیلی دور بوده مفهموماش فرق فولکوله بیخیال

سانسور شد.. اینم نوشتم که خودم بدونم کجا باید بعدا اگه خواستم بچسبونم
سانسور کردن خود خوب نیست ولی دیگه دیگه

چقدره امشب چرت و پرت گفتم
به هر حال برای همه آرزو می کنم که عاشق شند و یه بار برند کاشان و بهشون خش بگذره
فروردین 1389

۴ نظر:

  1. نه بابا!
    اون چیزیم که تهش نوشتم مال شعر سهراب بود(لابد عاشق شده بوده!) بالاخره خیلی بده که آدم یه زندگی داشته باشه بعدش اون تو نپریده باشه!

    پاسخحذف
  2. na kheyr dige man nafahmam manzure to chie ki nafahme?na bebakhshid ki befahme ;)

    پاسخحذف
  3. من که می فهمم شمام به سن قانونی رسیدی خودت برا خودت تصمیم بگیر جوابتم توبلاگت دادم!

    پاسخحذف