۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه

Entry for March 16, 2010

امشب حال ندارم بخوابم دوست داشتم یکی بود می حرفیدیم هیچ کی در دسترس نبود. چه بده که آدم نمی تونه آدمای دیگرو درک کنه!کاشکی یک دستگاهی اختراع شه که آدم بتونه عمق آدمارو ببینه احساس شونو بفهمه همین طور منظورشونو. البته اگه این دستگاه دوطرفه بود بهترم می شد یعنی تو مطمئین بشی که آدمای دیگه هم حتما می فهمند که منظور تو چی بوده!چه پیچیده؟!خوب چهارشنبه سوریتون مبارک نمی دونم انتظار داشتم یه جور دیگه برگزر شه ولی پایین خونه ما جونا ریختندو آتیش روشن کردند زدند و رقصیدند چه خوشحال!منم دوست داشتم یه چهارشنبه سوری باشه با 7 آتیش بدون صدای بمب با همون فشفشه قدیمی ها که بی مزه بود دوست داشتم یه چهارشنبه سوری داشتیم مام ولی خوب اینجا می رسیم به تیکه ابتدای مطلب کاشکی اون دستگاه بود که من الان مطمئین می شدم که شما منظور منو گرفتید!
اسفند1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر