وای مترو مسکو، بسیار قشنگ. می گوینددر زمان جنگ سرد برای اینکه مردم را اون تو جا بدهند و از خسارت جنگ در امان باشند ساخته اندش. متروش هر ایستگاهش با ایستگاه قبلیش فرق داشت تزییناتش. تویمترو لوسر نصب کرده بوند بیا و ببین. سقفو دیواراس هم کار هنری بود. یک ایستگاه با موزایکای ریز ریز نفاشی شده بود یک ایستگاه نقاشی داشت یه ایستگاه پر مجسمه. این ایستگاهه که پر مجسمه بود یعضی از قسمت های مجسمه ها رنگشون رفته بود یعنی طلایی تر بود مثل نوک یه خروسی و پوزه یک سگی. مردم روسیه به شدت خرافاتیند (کیه که نباشه!) می گند پوزه سگه بختو باز می کنه و نوک خروسه شانس می آره یا یه همچین چیزی. اینقده مردم دست مالشون کرده بودند که رنگشون رفته بود. و جالب بود که مردن همینجوری که رد می شدند دستشونم می مالیدندبه مجسمه ها و می رفتند. یادم اومد که تو سنپترزبورگم یک سری مجسمه هایه بلند قدی بودندت که مردم برای بلند فد شدن بچه هاشون پاشونو لمس می کردند.
راستی چیزی که جالب بود استفاده از زیور آلات طلا (گردنبند) توی مسکو بود. من جایی ندیده بودم که مردمش مثل ما گردنبندهای بزرگ استفاده کنند ولی خیلی از خانومای اونجا دوتا زنجیر و آویز انداخته بودند.
رفتیم سیرک. سیرک هیچوقت برای من جذاب نبوده. همیشه این برنامه هایی که توتلویزیون نشون می ده که شامورتی بازی در می آرند از سیرک زنده با حال تر بوده البته تا حالا که من تو ایران و مسکو سیرک رفتم.حیوان های بیچاره رو اورده بودند که قبل از شروع برنامه اگه دوست داری باهاشون عکی بگیری اونوقت هی با این عصا برق دارا ازارشون می دادند. من که همش هواسم پیش اونا بود.
جالب بود بیرون سیرکم مجسمه ی بنیان گذار سیرک بود با ماشینش که دماغش رنگش طلایی شذه بود حتما به اونم دست می کشیدند مردم.
و اما شب سوار قایق شدیم و اولش نان و نمک دادند که رسم روساست برای پذیرایی. شب مسکو نیز زیبا بود.
راستی چیزی که جالب بود استفاده از زیور آلات طلا (گردنبند) توی مسکو بود. من جایی ندیده بودم که مردمش مثل ما گردنبندهای بزرگ استفاده کنند ولی خیلی از خانومای اونجا دوتا زنجیر و آویز انداخته بودند.
رفتیم سیرک. سیرک هیچوقت برای من جذاب نبوده. همیشه این برنامه هایی که توتلویزیون نشون می ده که شامورتی بازی در می آرند از سیرک زنده با حال تر بوده البته تا حالا که من تو ایران و مسکو سیرک رفتم.حیوان های بیچاره رو اورده بودند که قبل از شروع برنامه اگه دوست داری باهاشون عکی بگیری اونوقت هی با این عصا برق دارا ازارشون می دادند. من که همش هواسم پیش اونا بود.
جالب بود بیرون سیرکم مجسمه ی بنیان گذار سیرک بود با ماشینش که دماغش رنگش طلایی شذه بود حتما به اونم دست می کشیدند مردم.
و اما شب سوار قایق شدیم و اولش نان و نمک دادند که رسم روساست برای پذیرایی. شب مسکو نیز زیبا بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر