۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

بزرگ ترین های بی استفاده!

خوب امروزم خیلی خوب بود.
این کلیسای واسیلی مقدس که گفتم شب دیدیم شامل برجهایی به اندازه های مختلف با رنگ آجری بود. سر هرکدوم از برجهام یه گنبد مانند بود به رنگ های مختلف سبزو آبی و سفید و.. که عین آب نبات شده بود.اینجوری بوده هرکدام از این کلیساها کع می شده یک گنبد در زمان یکی از فتوحات ساخته می شد. بعد در زمان ایوان مخوف  به دستور او این کلیساها را یکی می کنند ویک کلیسا در وسط که از همه بلندتره را می گذارند وسط به نشانه روسیه. بعدم ایوان جان می زنند چشم معمار کلیساهارو کور می کنه تا دیگه عین این کلیساها رو نسازه!

اینام اومدند از انگلیسا تقلید کردند از این سربازا که عین مجسمه وایمیستند گذاشتند به نام گارد احترام. نمادی از سرباز گمنام کلا سربازا ساختندو دو طرفش دو تا سرباز باید عین مجسمه باایستند و یک نفرم هست که مواظب اونا می ایسته که اگه تکون بخورند جریمشون کنند البته اینا که هی تکون تکون می خوردند. البته من از اینکه یک نماد سرباز های شهید شده در شهر باشه بدم نمیاد ولی یک نماد نه مثل بعضی شهرها .... ولی نمی فهمم این چه ویریه که همه می خواند از این انگلیسیا تفلید کنند تا حالا تو ترکیه و مالزیم دیدم که جاهای مختلفشون از این سرباز مجسمه ای ها می زارند اونام هی وول می زنند خوب شما فکر کنید از خودتون یه چی دیگه دربیارید!
کلیسای مسیح منجی رفتیم قشنگ بود. کلی نقاشی درو دیوارش داشت. ولی بالا بریم پایین بیایم مردم عین همند تو کل دنیا. آخر مراسمشون بود چند تا از این روحانیاشون صلیبو گرفته بودند دستشون مردن می اومدند می بوسیدند. اون وقت بعضی از مردم می خواستند دست روحانیرو هم ببوسند. بعد روحانیه دستشو کشید کنار اونجوری که به ما اشاره کرد مثل اینکه می گفت الان جلوی اینا این کارو نکن!  یه پل بود روبروی کلیسا که عروس دامادا قفل می بستند بهش که روی قفل اسماشونو نوشته بودند برای اینکه از نظرشون برای ازدواجشون اومد داره. بعدم کلیدشو می انداختند توی رودخونه زیر پل. بعدم شهرداری می آد قفل هارو باز می کنه.
و صدای ناقوس ها خیلی با حال بود چندین صدا با ریتم های متفاوت واقعا اون موقع فهمی دم وقتی تواین کتابا می گند که صدای ناقوص عزا اومد یا عروسی و این ها با هم فرق داره یعنی چی.
یه جایی نزدیک میدان سرخ که مرکز خرید بود دورش یک سری مجسمه بود که داستانای مختلفو نشون می داد یکیش همون داستانی بود که روباه و لکلک می خواستند همو مهمون کنند آخرشم می گفت کاری که عوض داره گله نداره رو نشون می داد.
رفتیم داخل کاخ کرملین یهنی دخل حیاطش. گفتند که کاخ ریاست جمهوری هم همون جاست و جایی رو که به مانشون دادند شاید به اندازه 100 متر هم از ما فاصله نداشت و مدودیف داشت اونجا کار انجام می داد.امنیتو حال کن. دونا کلیسای قرن 15 دیدیم که خیلی نقاشیهای توشون قشنگ بود با اینکه یک بعدی بودند ولی جالب بود که یکسری نقاشی های بزرگ داشتند مثل پرده خوانی های ما مثلا بهشتو جهنمو نشون می دادو آدم هایی که رفتند به بهشت یا جهنم و قیامتو ترازو و....بعد این کلیساها یه جایی داشتند که مثل اینکه روحانیون فقط می تونستند برند اونجا بعد می گفتند هرکی پشت اون دیواره خاک شه می ره بهشت. عجبا.
خوب حالا بخش تاریخی: ناپلئون وقتی اینجارو می گیره کلیساهاشو می کنه طویله! آخه یکی نیست بگه یک کاری کن بگند فلانی چه آدم با فهم و شعوری بود، مثلا بعدا بگند ناپلئون اومد به دین ما احترام گذاشت. آخه آدمئ حسابی آدم کلیسارو با اون همه زیبایی می کنه طویله؟ بعدا بیاند پشت سرش این همه حرف بزنند؟ بعدم بیاند بگند که ناپلئون شکست خورد موقع برگشتن اینقذه سرد بود که قشونش نمی تونستند با خودشون غنیمتارو ببرند. بعدا روسا می آیند غنایمی که اونا سر راه جا گذاشته بودندو جمع می کنندو فلزاتشو آب می کنند باهاش لوستر همون کلیساهایی رو می سازند که تو طویلشون کرده بودی و تازه کلی از توپهاتو می گیرند تا قرن ها بعد می چینند کنار حیاط کاخشون اونم روزمین به نشانه شکست تو!
هر بزرگی به درد بخور نیست. درس امروز بزرگترین توپ جهان که در طی آزمایش اول ترک برداشت و بلا استفاده شد و بزرگ ترین ناقوس جهان که قبل از اینکه بره سر جاش رو همون زمین سما گرماش شد ترکی برداشت و قسمتی ازش جداشد. ولی... نکته اینجاست که ما اینا رو می سازیم وسپس می زاریم به مردم پزشونو می دیم. البته پز دادنیم هست.
شبم رفتیم یک اجرای موزیکال از کل تاریخ روسیه که کلا انگار جایی از تاریخشون نیست که بهش افتخار نکنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر