۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

بادبادک باز


بادبادک باز
نویسنده: خالد حسینی
مترجمان: زیبا گنجی-پریسا سلیمانی
انتشارات: مروارید

" و حالا این زن، مادری بود با اشتیاقی غم انگیز، لبخندی کج و نگاهی امیدوار که چندان قادر به پنهان کردنش نبود. از اینکه فقط به خاطر برنده شدن در یک قرعه کشی ژنتیکی که جنسیتم را تعیین کرده بود این اقتدار نصیبم شده چندشم شد."
نقل از کتاب

واقعا بهتر از هزار خورشید تابان بود. به عنوان اولین نوشته ی یک آدم خوب بود. البته با توجه به اینکه من هزار خورشید تابان را خوانده بودم احتمالا توقعمم پایین تر بود! به هر حال زیاد راجع به سنن و آداب افغان ها نگفته بود، فقط تا اونجایی که داستان رو پیش ببره توضیح داده بود! یعنی داستانی بود در زمینه ای تاریخی و مکانی از افغانستان نه داستانی درباره ی افغانستان. یادم می یاد که توی کتابم از زبان امیردر جواب به یکی که گفته بود راجع به افغانستان بنویس گفته بود که کارش چیز دیگه ای است. ولی به هر حال در بستر داستان هر چند مختصر و مفید ولی واقعیت هایی از افغانستان را به من نشان داد.
داستان از نظر من سه قسمت داشت. اول که داشت تبعیض نژادی در افغانستان را نشان می داد که قسمت بسیار مهمی بود. این ضعف بزرگ بشریت که نمی زاره آدما با هم مهربون باشند و حقوق هم را به رسمیت بشناسند. هممون توی خودمون داریم این تبعیض نژادی رو! اگه می گید نه ببینید تفاوت رفتارمون با خانواده ی خودون و کسایی که از خانوادمون نیستند!اگر بگردیم این حس تو هممون هست ولی فرق داره وقتی این حس اینقدر پررنگ بشه که مثل برده داری، آپارتایت و کلی از جنگ ها و جدایی طلبی های سرشار از خون ریزی شده! توی افغانستانم انگار مشکلی جدی بوده! این قسمت به نظر من در کتاب بهتر از فیلم نمایش داده شده بود. من توی فیلم نفهمیدم که چقدر این مشکل جدی بوده!نمی دونم قسمتی که به حسن تجاوز می شه رو اون شبکه ای که ازش فیلمشو دیدم سانسور کرده بود یا کلا از فیلم حذف شده بود!
قسمت دوم نشان دهنده ی غربت و اختلاف فرهنگ بود و مهاجرت ولی از همه مهم تر راجع به فداکاری پدر برای پسر و آرزوهای پدر برای پسر بود!
قسمت سوم که بیشتر اکشن بود! و به موضوع افغانستان درهم برهم و سواستفاده ی افراد از قدرت می پرداخت. توی کتاب با دو تا اشاره ی کوچک به بازگشت امیر به دین اشاره داشت البته در کتاب به جا بود ولی فکر کنم توی فیلم زیادی به این نکته تاکید شده بود.  توی فیلم قسمت اکشن رو کم کرده بودند و بهتر شده بود.
در آخر هم باید بگم من هنوز نفمیدم فیلمها بهتره یا کتابا! یعنی ترجیح می دم کدوم رو اول ببینم یا از بینشون کدومو انتخاب کنم! بعضی موقع ها کتابا چون محدودیت زمانی و مکانی و بازیگر و... ندارند بهترند با جزییات بیشتر و بهترند. ولی فیلم ها آدمو بیشتر درگیر می کنند. البته در مورد این کتاب و فیلم فکر نکنم زیادم با فیلم ساختن قسمتهای زیادی از کتاب از بین رفته باشه!

پ.ن: بادبادک باز تا اونجایی که من فهمیدم یعنی کسی که دنبال بادبادک هایی که نخ هاشون بریده شده می دویده و اونا رو وقتی به زمین می رسیدند می گرفته نه کسی که با بادبادک توی هوا بازی می کرده! البته اگر منظور حسن بوده باشه.

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

...


دلم می خواد مهربون تر از اون چیزی باشم که الان هستم!

یا لااقل مهربون تر نشون بدم،فکر کنم دلم مهربون تر از خودمه!

الان مرداد89 می باشد

۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

بعضی موقع ها

بعضی موقع ها یکی یه حرفی زده یا یه رفتاری کرده، هر چی فکر می کنی که طرف مدلش اینه از این حرف یا رفتار منظوری نداشته، تازه شاید طرف داشته پیش خودش فکر می کرده داره تعارف می کنه یا چه می دونم کار خوب انجام می داده، بازم ته ته مغزت هی اون حس بده قیلی ویلی می خوره! بهت برخورده دیگه ولی نه اونقدری که اقدام جدی بکنی!
بعضی موقع هام می شه، که خودت یه کاری کردی هی فکر می کنی یعنی به طرف برخورده؟ یا فلان فکرو کرده؟!

18 مرداد89