مراد از این پست اینه که همه چی توی این دنیا نسبی است.
تا حالا شده راجع به یه چیزی فکر کنید بعد برای پیدا کردن جواب هی برید عقب،به عنوان مثال:می خواهید ثابت کنید که مجموع زوایای یک چهارضلعی 360 درجه است. خوب که روش فکر کنی می رسی به این که باید ثابت کنی مجموع زوایای داخلی مثلث 180 درجه است(این شد یه پله عقب). حالا برای اثبات مجموغ زوایای داخلی یک مثلث 180 درجه است باید بدونی که وقتی دوتا خط موازی توسط خطی دیگر قطع می شوند زوایای ساخته شده چه شکلی اند(این شد دوتا پله عقب تر) و همین طور که بری عقب می رسی به تعریف خط و نقطه که اینا می شند اصل.(حالا این اصل بودن هم یه موضوعی است که اگه بشه و خدا بخواد بعدا راجع بهش می نویسم)
ولی خوب حالا که منظورم از عقب رفتن نوشتم، می گم من به ین نتیجه وقتی رسیدم که داشتم هی راجع به یک موضوعی عقب عقب می رفتم تا اینکه تهش رسیدم به این. خوب حالا این که چه موضوعی بود بماند ایشا.. برای پستهای بعدی. معلم هندسه که نمی آد از اثبات زوایای داخلی چهاضلعی شروع کنه؟ می ره از همون خط و نقطه شروع می کنه هرچند که روند کشف قضیه عقب عقبی بوده باشه!
روی اینکه یک مثال نقضی برای جمله اول پیدا کنم کلی فکر کردم. بعد اولین چیزی که دستمو گرفت این جمله ای بود که تو کتابای معارف وجود داشت که اخلاق نسبی نیست! ولی خوب اونم نسبی است. هر چیزی که نسبی نباشه مطلق است. خوب یه مثال نقض برای مطلق بودن اخلاق توی خود دین ما هست. می گند که دروغ نباید گفت مگر اینکه جان شخص بیگناهی با اون نجات پیدا کنه! پس مطلق بودن اصول اخلاقی زیر سوال می ره،چون در آخر بد بودن دروغ بر می گرده به اینکه شرایطت چی بوده پس نسبی است. دیگه یک مثال دیگه از همون فیلم بادبادک باز گرفتم، توی پرورشگاه مردی که مسئول پرورشگاه بود گفت که بچه ها رو به طالبان می فروشه تا طالبان نیاند 10 تا 10 تاببرند و با پولش برای بقیه نون می خره. بدو خوبشم باخدا. خوب کار غلطی می کرده از نظر اصول اخلاقی ولی اگر مخالفت می کرده چی می شد طرفو می کشتند این همه بچه می موندند بی سرپرست؟خوب اینجام اصول اخلاقی نسبی بود.
بقیه قضیه باشه برای بعدا در ضمن بر روان انیشتین درود که این قضیه نسبیت رو مطرح کرد.