۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

زمانی که یک اثر هنری بودم

زمانی که یک اثر هنری بودم
نویسنده : اریک امانوئل اشمیت
مترجمان: فرامرز ویسی و آسیه حیدری
انتشارات افراز

این کتاب یه فضای غیر واقعی ایجاد می کنه چیزی که لا اقل تا به حال در دنیای امروز به شکلی اینچنین واضح دیده نشده است.البته با خواندن این کتاب یه جاهایی هم ممکنه کاملا حالت چندش بهتون دست بده. آدم فکر می کنه که نویسنده اش مقداری دارای بیماری سادیسم می باشد. ولی خوب فکر نویی بوده و احتمالا برای اینکه این فکر دقیق و منطقی طراحی شود (البته از نظر نویسنده) نیاز بوده که داستان بدین شکل پیش برود.
 داستان در پی نشان دادن مفهوم هایی انسانی می باشد که احتمالا از آن ها به خوبی آگاه می باشیم و این کتاب به نوعی دیگر آن ها را برای ما یاد آوری می کند. البته داستان به صورت کاملا هپی اند تمام می شود .
قسمت هایی از کتاب که من پسندیدم:
متاسفانه روح مثل زخمی است که همیشه خون ریزی می کند و جز با مرگ التیام پیدا نمی کند
البته نه این که این جمله درست باشه ها (من فکر می کنم با مرگ التیام نمی یابد) ولی بیان این جمله در مکان خود در کتاب و از زبان آن شخصیت بسیار قابل تامل است.
آن بخشی از کتاب که می خواند از شهادت مادر و پدر آدام برای اثبات انسان بودنش استفاده کنندم خیلی خیلی جالبه. اینکه ادما بعضی وقت ها یه کارایی می کنند واصلا توجه نمی کنند که با این کارشون دارند به اطرافیانشون چه ضربه ای می زنند . خودخواهی کامل!
دیگه اینکه اول کتاب مترجم گفته که استفاده از نام های کتاب اتفاقی نبوده. ولی من فلسفه ی اینکه خدای بزرگ یونان در حقیقت در آخر کتاب شکست می خوره در به زانو درآوردن آدم و اینکه آنیبال که سرداری ایست که در آخر افسانه اش خودکشی می کنه ولی در این کتاب عاقبت به خیر می شود چه چیزی را باید برساند. شاید سرچشمه ی این ها در پرورش یافتن نویسنده در خانواده ای بی دین است که فلسفه ای جدا از فلسفه ای که من می شناسم را قبول دارند و به این دلیل درک آن برای من سخت است.
و تاکید کتاب بر اینکه هنر مندان بزرگ بعد از مرگ مشهور می شوند نیز کمی قابل تفکر است که چرا در زمان حیات هنر مندان مشهور نمی شوند؟ شاید به این دلیل است که بعد از مرگ هنرمند تازه به این نتیجه می رسیم که با مرگ آن دیگر اثری جدید تولید نمی شود و اثرهای او تبدیل به چیز کمیابی می شود و بعد از بررسی این چیز کمیاب به این نتیجه می رسیم که هنری بوده ولی در زمان زندگی طرف پیش خود می گویم خوب می توان هر روز اثر هنری بیافریند و زحمت بررسی آن را به خودمان نمی دهیم ولی کمیاب بودن اثر نیز بی تاثیر نمی باشد چه بسا اثری به دلیل کمیاب بودن نه هنری بودن دارای ارزش شود.
اینکه موجود زنده ای را اثر هنری کنیم موضوع جالبیست زیرا که ما تنها از مواد بی جان برای تولید اثر هنری استفاده می کنیم حداکثر استفاده از یک موجود زنده در خلق یک اثر کپی برداری از اوست، حال چرا یک موجودزنده را به عنوان ماده ی اولیه ی اثر هنری برنگزینیم. همین فکر فکر بسیار جالبی است که درون مایه ی داستان است و شاید خیلی از ماها جرات فکر کردن به آن را نیز نداشته باشیم!
1389/2/17