۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

تو خیابون

یه چیزایی امروز تو راه دیدم گفتم بیام اینجا تخلیه کنم که بعدش یک عدد تمرین نیمه تمام و یکی دیگه نیمه تمام تر و کلی کار دیگه دارم.
1- از کنار یکی رد شدم داشت با موبایل حرف می زد می گفت:
برو تو کمدم طبقه ی دوم، اونجا یک سری شناسنامه و دفتر چه بیمم هست!دی:
2- پشت یه اتوبوسه بزرگ نوشته بودند: اتوبوس واگذار شده به بخش خصوصی. شرکت واحد اتوبوسرانی نسیم شهر!(منت گذاری تا کجا!!! شایدم ترس از اینکه با اتوبوس کارای دیگه بشه!)
3- تو اتوبوس دعوا شد چه جوری! اونم سر جا! یکی توصف اومده بود جا برای دوستش گرفته بود. اون یکی اومد بشینه بهش گفت جای دوستمه. اون وقت دعوا شد که دوستت ته صفه و تو چرا براش جا گرفتی. بعد هم به ناسزا (خیلی هم بد بود) کشید، تازه به طرف هم لگدم پروندند.رانندم که نتونست از خودش جربزه نشون بده. آخرش دوسته نشست و اون یکی طرف پیاده شد.
حالا نکات این رویداد!
اگه من جای راننده یا مسئول اونجا بودم هر دو طرف دعوا رو پیاده می کردم، چون نمی دونستم تقصیر کیه. در ضمن به نظر من لازمه توی یک محیط عمومی آدما یه چیزایی رو رعایت کنند هر کی نکرد بالاخره باید یه جوری جریمه شه دیگه!
کدوم طرف راست می گفت؟ یه ذره فکرمو مشغول کرد. آیا می شه تو صف برای یکی جا گرفت. کلا از نظر قانونی و اخلاقی درسته؟
آخرش که طرف پیاده شد دوسته برگشت گفت معلوم بود چی کاره بود! داشتم فکر می کردم آیا این اصلا اجازه داره به خاطر یه همچین دعوای مسخره ای یه همچین حرفی بزنه؟ یا مثلا این ناسزا ها چی بود به هم می گفتند! به خاطر یه جا! البته بعد که بیشتر فکر کردم دیدم این ناسزا ها یا حتی اون حرف دوسته اون بار معنی ای که من براشون قائل می شم رو برای اونا نداره. انگار دارند یه حرف معمولی می زنند، تا این حد براشون ارزش داره. در صورتی که بار معنی این کلمات برای من بسیار سنگین تره. چرا؟ خوب  اگه به دورو برمونو نگاه کنیم، توی جوان ها، بسیار هستند گروه هایی که مثل نقل ونبات از این الفاظ استفاده می کنند، وحتی اگه کسی توی جمعشون اعتراض کنه برچسب سوسول بودن می خوره! ارزش هامون تغییر کرده! من به شخصه وقتی یه آدم بسیار مبادی آداب می بینم بیشتر خوشم می آد تا یه آدمی که به راحتی حرف های رکیک می زنه بقیه رو نمی دونم. بنابر این سعی می کنم که تا اونجای که زیادی دست و پا گیر نباشه یه چیزایی رو رعایت کنم (البته فاصله است از سعی تا رسیدن به هدف). فکر کنم ذکر یک مطلب اینجا بد نباشه. توی دوران کارشناسی، یه هم کلاسی داشتیم که فامیلیه همه ی استاد ها را با پیشوند خانم(آقای)دکتر صدا می کرد و حتما از فعل جمع استفاده می کرد،منظورم وقتی که در جمع بچه های دیگر بودو اون شخص حضور نداشت. فکر کنم خبر دارید که دانشجوها معمولا اگر خیلی لطف کنند، وقتی در جمع خودشون هستند فامیلی استاد را صدا می کنند. بدون هیچ پیشوندی، حالا بگذریم از فامیلی های نصفه نیمه و لقب و چیزای دیگه! اوایل به نظرم این کار عجیب می اومد یه ذره هم می گفتم چرا راحت حرف نمی زنه. ولی بعد اینکه فکر کردم، ازش خوشم اومد فکر کردم چه کار خوبیه که آدم احترام افرادو این جوری نگه داره و جو گیرم نشه! خوب بعد یه مدت کوتاه آدم از این طرز رفتار بیشتر از رفتارای دیگه خوشش می آد، می خواستم همینوبگم. در ضمن عادت می کنه به این نوع رفتار اون وقت در جاهای حساس سوتی نمی ده. همین کارم باعث تمرین رفتار بهتر می شه.ولی متاسفانه الان زیاد اینجوری نیست ونتونستیم نسل جوانو با ارزش های رفتاری خوب، بار بیاریم. تعجبی هم نداره! وقتی کلید واژه ی ادبیات سیاسی تو دهنی زدن باشه از بقیه نمی توان انتظاری داشت!
یه چیز دیگه هم جالب بود. اونم اینکه وقتی لگد می پراندند می خندیدند انگار از این دعوا لذت هم می بردند. این آدما دیگه کی اند!

پ.ن: این یادداشت مالدو روز پیشه ولی امروز رسیدم مرتبش کنم:)
1389/1/25